يافتههاي پژوهش آنان همچنين نشانداد استفاده از آزمونهاي هوش شناختي بهتنهايي براي پيشبيني عملكرد شغلي، با خطا همراه است، زيرا كارمندان با هوش شناختي پايين، اگر هوش هيجاني بالايي داشته باشند، ميتوانند بهطور مؤثري عمل كنند. در داخل كشور نيز «گلپرور و خاكسار» در بررسي رابطه بين هوش هيجاني با عملكرد شغلي كاركنان، دريافتند كه بين مؤلفههاي هوش هيجاني با خودارزيابي عملكرد شغلي فني، همبستگي مثبت و معناداري وجود دارد. «وانگ، هانگ و لي لاو» از رويكردي ديگر ارتباط هوش هيجاني و عملكرد را بررسي و اظهار داشتهاند كه يكي از ابعاد هوش هيجاني، كاربرد عواطف براي تسهيل عملكرد فردي است. در همين راستا «شمسالدين و عبدالرحمان» با بررسي رابطه بين هوش هيجاني و عملكرد شغليِ نمايندگي يك مركز تماس، نتيجه گرفتند كه بين هوش هيجاني و عملكرد شغلي رابطه معناداري وجود دارد.
بررسي هيجاني، هوش عقلاني و مولفه هاي هوش هيجاني را مي توان به عنوان ملاك هايي در احراز و تشخيص رشد عقلاني به كار گرفت. اين كار هم به آن علت است كه نقش او در آموزش هوش هيجاني به زبان ساده و ترويج اين مفهوم بسيار پررنگ بوده و به سادگي نميتوانيم نام و نگاه او را از بحث هوش هيجاني جدا كنيم. ادوين لاكه ، از جملهي دانشمندان بزرگي است كه معتقدند هوش هيجاني، ميتواند گمراهكننده باشد.
'رابطه هوش شناختي و هوش هيجاني با پيشرفت تحصيلي دانشآموزان ششم دبستان', توانمندسازي كودكان استثنايي, 6, pp. {68|sixty eight}-{77|seventy seven}. "رابطه هوش شناختي و هوش هيجاني با پيشرفت تحصيلي دانشآموزان ششم دبستان". مطالعات تاريخي در حوزه علم رهبري وجود سه عنصر رهبر، پيروان و موقعيت را به عنوان عناصر تشكيل دهنده معادله رهبري مورد تاييد قرار مي دهد(هيوگزوهمكاران، 2006). كليه حقوق اين وب سايت متعلق به مجله علمي پژوهشي افق دانش مي باشد.
استرنبرگ در پژوهشهايي كه دربارهي عوامل موثر بر شيوههاي فراگيري هنر انجام ميداد به پژوهش دربارهي هوش و سنجش آن علاقهمند شد. از اين رو تصميم گرفت به جاي مفهوم ضريب هوشي مفاهيم دقيقتر و كاملتري را براي شناسايي رفتارهاي هوشمندانه شناسايي كند. استنبرگ معتقد بود كه نمرهي ضريب هوشي كه از آزمونهاي هوش به دست ميآيد معرف هوش افراد نيست بلكه رفتارهاي هوشمندانه معرف دقيقي از تواناييهاي هوشي و شناختي افراد است.
عدهاي معتقدند كه هوش انسان در سالهاي اخير تكامل زيادي پيدا كرده و هوش كلي انسانها با پيشينه نژادي و قومي متفاوت تفاوتهاي زياد و فاحشي با يكديگر دارد. در روزگاري كه تنوع و تفاوت در همه ابعاد زندگي بشر كاملاً پذيرفته شده و نياز به رهبران تاثيرگذار بين فرهنگي به مراتب بيش از پيش احساس مي گردد. از مهمترين ويژگيهاي اين رهبران، بي شك توانايي مديريت تنوعات فرهنگي روزافزون است (مانينگ، 2003). در اين ميان توجه به هوش فرهنگي و تلاش در جهت ارتقاء و بهبود آن حائز اهميت است. در جهان پرآشوب هزاره سوم، بي ترديد رهبراني قادر خواهند بود كه در سكانداري، رهبري و مديريت مشترك جهاني اثرگذار باشند كه درجات قابل توجهي از هوش فرهنگي را در خود توسعه داده باشند. رفتار ارتباطي، دومين سبك يا رويكرد رهبري است كه در آن رهبر با حمايت اجتماعي – عاطفي، مناسبات روان شناختي و رفتارهاي تسهيل گر، خود را در ارتباطي دو سويه با پيروان قرار مي دهد.
اگر منظورمان صرفاً توجه به نقش و اهميت هيجان و احساسات در رفتار و #تصميم گيري باشد، بايد بگوييم كه هوش هيجاني چند هزار سال (حداقل در حد يونان باستان) قدمت دارد. صنعت هوش مصنوعي در شهر تيانجين كه يكي از مهم ترين بنادر شمالي چين محسوب مي شود نهادينه شده است. كتل معتقد است هوش سيال به عملكرد مغز بستگي دارد، غيركلامي و مستقل از تجربه و فرهنگ است و تا حدود 15 سالگي رشد ميكند و ميتواند در اثر آسيب مغزي مختل بشود. استنبرگ معتقد است بعضي از انواع هوشي كه گاردنر مطرح است بهتر است بهعنوان استعداد فردي در نظر گرفته شود نه نوعي از هوش. به فرآيندهاي ذهني فرضي يا مجموعه رفتارهاي هوشمندانه اصطلاحا هوش گفته ميشود و نظريات هوش هم نظرياتي هستند كه به رفتارهاي هوشمندانه ميپردازند.
اين 9 نوع هوش از نظر گاردنر عبارتند از هوش كلامي، رياضي، فضايي، موسيقايي، جنبشي-بدني، درونفردي، ميانفردي، طبيعتگرا و هستيگرا. ديگر نظريهپردازان ديدگاه عاملي نظريهپردازان چندعاملي بودند و معتقدند بودند كه هوش از يك سازه يا دو عامل تشكيل نشده است و از چندين عامل متفاوت تشكيل شده است. بهعنوان مثال نظريه چند عاملي ترستون به جاي در نظر گرفتن هوش بهعنوان يك قابليت عمومي يا منفرد آن را متشكل از هفت عنصر ادراك كلامي، سيالي واژگان، استعداد عددي، استعداد فضايي، حافظه، سرعت ادراك و قدرت استدلال ميدانست. در اين زمان جيمز مككين كتل، روانشناس آمريكايي كه در لايپزيك، شاگرد ويلهلم وونت آلماني بود اولين بار اصطلاح آزمون رواني را مطرح كرد و با فعاليتهايي كه در زمينه هوش و آزمونهاي رواني انجام ميداد درصدد كشف استعدادهاي خاص ذهني برآمد. آزمونهاي كتل هم بهنوعي ادامه كار گالتون محسوب ميشدند و كارآمدي لازم را براي سنجنش هوش نداشتند. بهرحال، آنچه از بررسي ادبيات موجود، بدست ميآيد، مؤيد اين واقعيت است كه نگاه امروز به مقولة هوش، بايد نگاهي كاملاً متفاوت از گذشته باشد.
بهطور كلي استنبرگ در ديدگاهي كه مطرح كرده ميگويد هوش استعداد استفاده از تجربيات قبلي براي پيشبيني كردن مسائل و موقعيتها و همچنين حل مسائل جديد است. استنبرگ هوش را بهطوركلي به سه نوع هوش تحليلي، هوش خلاق و هوش كاربردي تقسيم ميكند و معتقد است كه اين سه نوع هوش با همديگر همبستگي و تعامل دارند. شامل كنترل كردن حركات بدن و همچنين توانايي دستكاري كردن اشيا با دقت و ظرافت ميشود.