ساختار پيشنهادي مكعب شكلي كه گيلفورد براي هوش ارائه داد ابتدا شامل {120|one hundred twenty|a hundred and twenty} خانه (6×5×{4|four}) بود اما بعدها آن را اصلاح و تكميل و تبديل به مكعبي شامل {150|one hundred fifty|a hundred and fifty} خانه (6×5×5) كرد. او با ارائه اين مدل قصد داشت تصوير سادهتري را از هوش را ترسيم كند. درواقع در تصويري كه گيلفورد ارائه داد عمكلرد ذهن يا همان استعدادهاي ذهني از {150|one hundred fifty|a hundred and fifty} عامل تشكيل ميشود.
مطابق نتايج به دست آمده، ميزانعقلاني، هوش هيجاني و مولفه تنظيم هيجان در افراد غير مجرم بيشتر از افراد مجرم بوده و مجرمين زير 18 سال بررسي شده مجموعاً از هوش عقلاني، هيجاني و مولفه تنظيم هيجان پايين تري نسبت به افراد غير مجرم متقاضي حكم رشد برخوردار بودند. با نظر به تفاوت معني دار هوش عقلاني، هوش هيجاني و مولفه تنظيم هيجان در بين دو گروه، به نظر مي رسد اين سه عامل تاثير قابل توجهي در مواجهه و مقابله فرد با تنش ها و شرايط سخت روحي- رواني، ضعف در كنترل تكانه هاي پرخاشگري و نهايتاً ارتكاب جرم داشته اند. ممنون براي ارائه مطالب مفيد بخصوص در حوزه اي چون هوش هوش هيجاني كه جاي خالي آن در آموزشهاي فردي به شدت مشهود است. اما در خصوص كتابهايي كه معرفي كرده ايد، اين كتابها بيشتر به مفاهيم تئوري پرداخته اند. حتما شما بهتر از من مي دانيد كه استاد گلمن بيشتر تئوري پرداز اين موضوع هستند و راهكارهاي عملي كمتري را در اين خصوص ارائه كرده اند و ديدگاههايي افرادي چون ماير و سالوي كه به مفهوم هوش هيجاني به عنوان مهارتي پرداخته اند بيشتر جنبه كاربردي دارد.
همچنين، بهمنظور گردآوري دادههاي لازم براي پاسخگويي به پرسشهاي پژوهش حاضر، از دو پرسشنامۀ استاندارد استفاده شده است. پرسشنامۀ هوش اجتماعي براي تعيين ميزان هوش اجتماعي مديران و پرسشنامه عملكرد وظيفهاي ـ زمينهاي نيز براي تعيين عملكرد شغلي مديران مورد استفاده قرارگرفت كه در ادامه به هر يك از اين پرسشنامهها به اختصار اشاره شده است. بعضي از آنها معتقدند هوش قابليت عمومي درك و استدلال آدمي است كه به شكلهاي متفاوتي پديدار ميشود. عدهاي معتقدند هوش از تعدادي عوامل مستقل از يكديگر تشكيل شده و نسبت اين عوامل در افراد مختلف متفاوت است.
اسپيرمن در پاسخ به اين پرسش به اين نتيجه رسيد كه يك عاملي كلي يا عمومي به نام عامل در همهي فعاليتهاي ذهني و رفتارهاي هوشمندانه موجود است كه هوش عمومي ناميده ميشود و عامل موفقيت همهي افراد است. او اعتقاد داشت همهي افراد به درجات مختلف از هوش عمومي برخوردارند و بسته به اينكه هوش عمومي افراد چقدر است ميتوان آنها را باهوش يا كمهوش ناميد. اما اگر از EQ استفاده ميكنيم، قاعدتاً منظورمان اين است كه هوش هيجاني را به شكل يك شاخص عددي مد نظر داريم.
امروز ديگر، تأكيد اصلي بر ضريب هوش عقلاني نيست، بلكه هوشهاي ديگري نيز وجود دارند كه مورد توجه و پژوهش دانشمندان قرار گرفته است (واناميكر، 2005). بررسي وضعيت و رابطه بين هوش اجتماعي و عملكرد شغلي مديران كتابخانه هاي آستان قدس رضوي. الف) مهارت ارائۀ راهحل، كه به استعداد ميانجيگري، اجتناب از تعارضها يا حلّ تعارضهاي احتمالي اشاره دارد. افراد داراي اين توانايي در پيونددادن معاملات و همچنين داوريكردن يا وساطت در مشاجرهها، قابليت زيادي دارند. آنان ميتوانند وارد سياست، حكميّت يا وكالت شوند يا بهعنوان واسطه يا مدير كه كارها را در دست ميگيرد، مشغول كار شوند. يافتن ملاك هايي مشخص براي ارزيابي كمال رشد عقلاني نوجوانان مجرم جهت تعيين مسئوليت كيفري و غير مجرم جهت تعيين توانايي اداره امور مالي ضروري به نظر ميرسد.
و عواملي اختصاصي هم در كنار عامل كلي سبب بروز تواناييهاي خاص ميشود. روانشناسان تربيتي معتقدند هوش كيفيتي است كه سبب ايجادموفقيت تحصيليميشود و همان هوش شناختي يا هوش تحصيلي است. درواقع اين دسته از روانشناسان معتقدند هوش نوعي استعداد تحصيلي محسوب ميشود و براي توجيه اعتقادشان به اين اشاره ميكنند كه كودكان و دانشآموزان باهوش عملكرد تحصيلي بهتري نسبت به كودكان و دانشآموزان كمهوش دارند.
او علاوه بر ارائهي تعريف مناسبي از هوش در نظريهاش هوش را به 9 نوع توانايي مختلف و مستقل تقسيم كرده است. گاردنر در نظريهي چندگانهي هوشي كه ارائه كرده است نهتنها استعدادها و تواناييهايي كه با مقياس هوش سنجيده ميشود مانند تواناييهاي كلامي، رياضي و فضايي را گنجانده است بلكه معتقد است استعداد داشتن در زمينه موسيقي، ورزش، طبيعت و فلسفه هم در هوش جاي ميگيرد. بنابراين مثلا فردي كه در زمينه موسيقي يا ورزش فوقالعاده عمل ميكند اما در زمينه كلامي و رياضي عملكرد چشمگيري ندارد هم باهوش در نظر گرفته ميشود. وكسلر هوش را يك عامل واحد نميداند و اعتقاد دارد هوش تركيب چند توانايي مختلف است. او معتقد است هوش از حالتهاي مختلفي مانند هوش كلامي، هوش عملي، هوش اجتماعي و هوش انتزاعي تشكيل شده است از اين رو در مقياسي كه براي سنجش هوش طراحي كرده است يك آزمون فرعي خاص را براي سنجش هر يك از حالتهاي مختلف هوش اختصاص داده است.
«حس ششم» يك شكارچي در گينه نو يا تواناييهاي رهيابي يك ملوان در جزيره ميكرونزي با تعريف غرب از بهره هوشي توجيه نميشوند. به نظر ميرسد «بهره هوشي يادگيري زبان» ما پيچيدهتر از اينها باشد. هوش بهطور سنتي از نظر تواناييهاي زباني و منطقي-رياضي تعريف شدهاست. تصور ما از IQ (بهره هوشي) بر چند نسل آزمايش اين دو حوزه مبتني است كه از پژوهش آلفرد بينت در اوايل قرن بيستم نشأت ميگيرد. به نظر ميرسد موفقيت در مؤسسات آموزشي و بهطور كلي در زندگي به بهره هوشي وابسته است.